پول چیست و چه چیزی ارزش و پشتوانه یک پول را تعیین میکند؟
همه از پول استفاده میکنند. همه ما خواهان آن هستیم، برایش کار میکنیم و درموردش فکر میکنیم. پول توسط نوعی ارتباط دائمی بین اشیا و میل به داشتن آنها و باور به ارزشمند بودن اشیا ساخته میشود. پول ارزشمند است زیرا ما طالب آن هستیم و آن را میخواهیم تا محصول یا خدمت مطلوبمان را با آن تهیه کنیم. تعریف پول و اینکه از کجا آمده است و ارزش آن چقدر است بر عهده کسانی است که خود را وقف اقتصاد کردهاند. در اینجا ویژگیهای چندوجهی پول را بررسی میکنیم و خواهیم فهمید که ارزش و پشتوانه یک پول بر خلاف عقیده عامه مردم طلا و نقره نیست و عوامل دیگری در ارزش دادن و یا بی ارزش کردن یک پول تاثیر دارند.
پیش از اینکه پول ، یعنی ابزار معامله، اینطور توسعه پیدا کند، مردم برای به دست آوردن کالاها و خدمات مورد نیازشان داد و ستد پایاپای (کالا به کالا) میکردند و دو نفر که هر کدام صاحب اجناس مورد نیاز دیگری بودند، برای تبادل اجناس توافق میکردند.
این شکل اولیه تبادل، از تقسیمپذیری و قابلیت انتقالی که معامله را کارآمدتر میکند برخوردار نیست. مثلا اگر شما گاو دارید و به موز احتیاج دارید، باید کسی را پیدا کنید که تنها موز دارد و گوشت میخواهد. اگر کسی را پیدا کنید که گوشت بخواهد و موز نداشته باشد و به شما خرگوش بدهد چه؟ برای اینکه گوشت شما را بگیرد باید کسی را پیدا کند که موز دارد و خرگوش میخواهد و …
نبود قابلیت انتقال آسان در تبادل کالا به کالا، خسته کننده، گیجکننده و ناکارآمد است. مشکل به همینجا ختم نمیشود؛ حتی اگر شما کسی را پیدا کنید که بخواهد موز را با گوشت معاوضه کند، شاید آن مقدار جنسی که او دارد ارزش گاو شما را نداشته باشد. پس باید راهی پیدا کنید که گاوتان را چند تکه کنید و تصمیم بگیرید که در ازای قسمتی از گاو چند موز میخواهید.
برای حل این مشکلات “پول کالایی” (commodity money) به وجود آمد؛ این پول نوعی از کالا بود که به عنوان نوعی ارزش کار میکرد. مثلا مستعمرات آمریکایی در سدههای ۱۷ و ۱۸ از پوست سگ آبی و ذرت خشک شده در معاملات استفاده میکردند. این پولهای کالایی که ارزش مشخصی داشتند برای خرید و فروش به کار گرفته میشدند. کالاهای مورد استفاده برای معامله ویژگیهای مشخصی داشتند: مورد طلب عموم مردم بودند، ارزش داشتند و همچنین بادوام، قابل حمل و قابل ذخیره کردن بودند.
نمونه دیگری از پول کالایی، فلزهای گرانبها مانند طلا بودند که تا پیش از دهه ۱۹۷۰، قرنها به عنوان پول رایج مورد استفاده قرار میگرفت. به عنوان مثال در مورد دلار آمریکا اینطور بود که دولتهای خارجی میتوانستند دلارهای آمریکاییها را بگیرند و در عوض مقدار مشخصی طلا به بانک مرکزی آمریکا بدهند. جالب اینجاست که طلا بر خلاف پوست و ذرت خشکشده (که برای پوشاک و خوراک هم کاربرد دارند) ارزشمند است چون مردم طالب آن هستند. طلا ضرورتا کاربردی ندارد و نه میتوان آن را خورد و نه شما را در شب گرم نگه میدارد، اما اکثر مردم فکر میکنند که طلا زیباست و میدانند که دیگران هم همینطور فکر میکنند. بنابرین طلا چیزیست که خیالتان از بابت باارزش بودن آن راحت است. پس طلا به باور مردم به عنوان یک توکن فیزیکی باارزش شناخته میشود.
اگر به رابطه بین پول و طلا فکر کنیم میتوانیم بفهمیم که پول (به عنوان نمودی از یک چیز ارزشمند) هم ارزش خود را چطور به دست آورده است.
احساسات همه چیز را درست میکنند
نوع دوم پول، پول فیات (fiat money) است که نیازی به پشتیبانی فیزیکی کالایی ندارد. در عوض ارزش آن توسط عرضه و تقاضا و باور مردم به ارزش آن تعیین میشود. پول بدون پشتوانه به این دلیل به وجود آمد که طلا منبعی نادر بود و اقتصادهای دارای رشد سریع نمیتوانستد همیشه آنقدر طلا استخراج کنند که از ارز مورد استفادهشان حمایت کند. در یک اقتصاد شکوفا نیاز به طلا برای ارزش دادن به پول کاملا ناکارآمد است، به ویژه وقتی که ارزش آن را درک و تفکرات مردم معین کند.
پول بدون پشتوانه به درک مردم از ارزش تبدیل میشود. یک اقتصاد در حال رشد در حال تولید چیزهای دیگری است که برای خود و اقتصادهای دیگر هم با ارزش است. عموما هرچه اقتصاد کشوری قویتر باشد، پول آن هم قویتر پنداشته میشود و بالعکس. اما به یاد داشته باشید که این درک اگرچه انتزاعی است اما باید توسط یک اقتصاد قوی و مولد که خدمات و محصولات باارزش خلق میکند پشتیبانی شود.
مثلا دلار ایالات متحده در سال ۱۹۷۱ از استاندارد طلا خارج شد و دیگر ارزش آن توسط طلا سنجیده نمیشد و ارزش طلا را هم با یک مقدار مشخص دلار نمیسنجیدند. این یعنی میتوان پول بیشتری ساخت و سلامت اقتصاد ایالات متحده بود که به پشتوانه دلار تبدیل شد. اگر اقتصاد سقوط کند، ارزش دلار هم در سطح داخلی به صورت تورم و در سطح بینالمللی در نرخ تبادل ارزی ارزش خود را از دست میدهد.
امروزه ارزش پول (نه فقط دلار، بلکه اکثر ارزها) توسط قدرت خرید آن سنجیده میشود که متاثر از تورم است. به همین دلیل است که تنها چاپ پول نمیتواند در کشور ثروت به وجود بیاورد. پول توسط نوعی ارتباط دایمی بین اشیا و میل به داشتن آنها و باور به ارزشمند بودن اشیا ساخته میشود. پول ارزشمند است، زیرا ما طالب آن هستیم و آن را میخواهیم تا محصول یا خدمت مطلوبمان را با آن تهیه کنیم.
پول چگونه اندازهگیری میشود؟
چقدر پول در جهان وجود دارد و به چه شکلهایی وجود دارد؟ اقتصاددانان و سرمایهگذاران این پرسش را هر روز به منظور دانستن وجود تورم و یا کسری بودجه مطرح میکنند. برای قابلاندازهگیریتر کردن پول باید آن را به سه دسته تقسیم کرد:
- M1: این دسته از پول شامل همه انواع فیزیکی سکهها و ارزها، سپردههای دیداری و چکهای مسافرتی میشود. این دسته از پول سادهترین و محدودترین نوع آن است که برای خرید و فروش و انجام پرداختها مورد استفاده قرار میگیرد.
- M2: این دسته با شاخص گستردهتر همه پولهای دستهی M1 و سپردههای مدتدار، سپردههای قرضالحسنه و سرمایههای غیردولتی بازار را شامل میشود. این گروه نشاندهنده پولهاییست که میتوان آنها را به راحتی به نقدینگی تبدیل کرد.
- M3: گستردهترین نوع پول که شامل همهی پولهای M2 و همهی سپردههای بلندمدت، سرمایههای دولتی، توافقات خرید کوتاهمدت و داراییهای نقدی میشود.
با جمع کردن این سه دسته از پول میتوانیم به مبلغ پول کشور یا همان مقدار پول موجود در یک اقتصاد برسیم.
پول فعال
گروه M1 شامل چیزی است که ما به عنوان پول فعال میشناسیم؛ یعنی ارزش کل مسکوکات و اسکناسهایی که در میان عموم مردم در گردش است. مقدار پول فعال به طور فصلی، ماهانه، هفتگی و روزانه تغییر میکند. بانک مرکزی ایالات متحده ارزهای جدید را به وزارت خزانهداری توزیع میکند. بانکها پولها را به مشتریان قرض میدهد که به عنوان پول فعال شناخته میشود.
تقاضا برای پول مساوی با نوسان میزان کل پول فعال است. به عنوان مثال مردم آخر هفته چکهایشان را نقد میکنند و یا از دستگاههای خودپرداز پول برداشت میکنند، پس پول فعال بیشتری در آخر هفتهها نسبت به اول هفته وجود دارد و تقاضای عمومی برای پول هم در تعطیلات گاهی کاهش مییاید.
بیشتر دلار آمریکا به دلیل تقاضای خارجی زیاد، در خارج از مرزهای ایالات متحده نگهداری میشود.
پول چگونه به وجود میآید؟
حالا که روش و چرایی ایجاد پول در اقتصاد را بحث کردیم، باید بدانیم که بانک مرکزی یک کشور چگونه بر عرضه پول تاثیر میگذارد.
بیایید یک مثال ساده را بررسی کنیم. اگر بانک مرکزی بخواهد مقدار پول در گردش را افزایش دهد، میتواند پول چاپ کند، اما اسکناسهای فیزیکی تنها بخش کوچکی از عرضه پول هستند.
روش دیگر بانک مرکزی در افزایش عرضه پول، خریدن اوراق بهادار دولتی در بازار است. وقتی بانک مرکزی اوراق بهادار دولتی را خریداری کند، پول زیادی را به بازار وارد میکند و این پول به دست مردم میافتد. بانکهای مرکزی همانند بانک مرکزی آمریکا، چگونه هزینهی این اوراق را پرداخت میکنند؟ شاید عجیب به نظر برسد اما آنها پول این اوراق را چاپ میکنند و آن را انتقال میدهند و یا میتوانند نرخ سودها را پایین بیاورند و به بانکها اجازه ارائه وامهای کم سود بدهند (که به پول ارزان مشهور است) و کسبوکارها و افراد را برای گرفتن وام و پس دادن آن تشویق میکنند.
بانک مرکزی برای کاهش عرضهی پول برعکس این کار را انجام میدهد و اوراق بهادار را به فروش میرساند و پولی که خریدار بابت اوراق به بانک مرکزی میپردازد از گردش خارج میشود. به یاد داشته باشید که ما این نمونهها را برای ساده کردن بحث تعمیم میدهیم.
یادتان نرود تا زمانی که مردم به یک ارز باور داشته باشند، بانک مرکزی میتواند مقداری بیشتری از آن را منتشر کند. اما اگر بانک مرکزی مقداری زیادی از آن را منتشر کند، ارزش آن پایین میآید، درست مثل همهی چیزهایی که فراوان وجود دارند و تقاضای کمی برای آن وجود دارد. بنابرین حتی اگر بانک مرکزی بتواند پول بیشتری را بدون هزینه به گردش وارد کند، نمیتواند فقط به چاپ آن فکر کند.
تاریخچه پول آمریکایی
جنگهای ارزی
بریتانیا در قرن ۱۷ مسئول نگهداری مستعمرات آمریکایی و منابع طبیعی تحت کنترل آنان بود. بریتانیا به همین منظور عرضه پول را محدود کرد و ضرب سکه توسط مستعمرات را ممنوع کرد. مستعمرات هم در عوض مجبور به معامله با پول بریتانیا بودندکه تنها برای خرید کالاهای انگلیسی قابل استفاده بود. کُلُنیداران هم بابت فروش اجناسشان همین پول را دریافت میکردند که آنها را از معامله با دیگر کشورها منع میکرد.
کلنیداران در پاسخ به این وضعیت به سیستم معامله کالا به کالا روی آوردند و از کالاهایی مثل مهمات جنگی، تنباکو، میخ، سگ آبی و هر چیز قابل معامله دیگری استفاده میکردند. مستعمرهداران هرچه میتوانستند ارز خارجی جمع کردند که مشهورترین آنان دلارهای نقرهای اسپانیایی بودند. از این دلارها به نام هشت تکه نام میبردند چون وقتی میخواستید آن را خرد کنید باید چاقویتان را در دست میگرفتید و آن را به هشت قسمت تبدیل میکردید. از همین اسم بود که کلمهی “دو تکه” (two bits) به معنای یک چهارم دلار به وجود آمد.
پول ماساچوست
ماساچوست اولین مستعمرهای بود که بریتانیا را به مبارزه طلبید. این ایالت در سال ۱۶۵۲ سکهی نقرهی خود را ضرب کرد که شامل شیلینگهای درخت خرما و درخت بلوط بود. این مستعمره قانونی بریتانیا که در ضرب سکه تحت انحصار پادشاهی بریتانیا قرار داشت، این انحصار را با زدن تاریخ ۱۶۵۲ بر روی همهی سکههای خود دور زد. ماساچوست در سال ۱۹۶۰ اولین پول کاغذی خود به نام اسکناس اعتباری (bills of credit) را چاپ کرد.
تنشهای بین آمریکا و بریتانیا تا جنگ استقلال در سال ۱۷۷۵ ادامه داشت. رهبران مستعمرات استقلال خود را اعلام کردند و ارز جدیدی به نام continentals را ایجاد کردند تا طرف خود را در جنگ تامین مالی کنند. متاسفانه هر دولتی پول خود را بدون توجه به پشتوانهی آن چاپ میکرد، بنابرین continentals دچار تورم سریع شد و ارزش خود را از دست داد. این اتفاق باعث شد دولت آمریکا به مدت یک قرن علاقهای به استفاده از پول کاغذی نشان ندهد.
اتفاقات پس از انقلاب
هرج و مرج پس از استقلال باعث به گل نشستن کامل نظام پولی جدید ملت آمریکا شد. اکثر ارزها در ایالات متحده جدید بی ارزش بودند. این مشکل ۱۳ سال بعد در سال ۱۷۹۹، زمانی که کنگره نظام پولی ملی را ایجاد کرد و دلار را به واحد اصلی پولی تبدیل کرد، حل شد. استانداردی نیز به نام “استاندارد دوفلزی” به وجود آمد، یعنی هم طلا و هم نقره ارزشمند هستند و میتوانند برای پشتیبانی دلار کاغذی استفاده شوند.
۵۰ سال طول کشید تا همه سکههای خارجی و ارزهای رقیب از گردش خارج شوند. اسکناسها هم به گردش افتادند، اما چون بانکها اسکناسهای بیشتری منتشر میکردند که ارزش آن را سکهها تعیین میکردند، ارزشی کمتر از مقدار اسمی خود داشتند.
ایالات متحده در نهایت آماده بود تا پول کاغذی را دوباره آزمایش کند. دولت ایالات متحده در دهه ۱۸۶۰ بیش از ۴۰۰ میلیون دلار را به صورت مناقصهی قانونی منتشر کرد تا نیروهای خود را در جنگهای داخلی تامین مالی کند. چون پشت این اسکناسها به رنگ سبز بود، این پولها پشتسبز (greenback) نام داشتند. دولت از این ارز پشتیبانی کرد و عنوان کردن که میتوان از آن برای پرداختهای عمومی و شخصی استفاده کرد. ارزش آن به دلیل شکستها و موفقیتهای جبهه شمال در جنگ نوسان زیادی داشت. دلارهای کنفدراسیون هم که توسط ایالتهای بیطرف در دهه ۱۸۶۰ منتشر میشد، به سرنوشت ارز قبلی دچار شدند و در پایان جنگ ارزش خود را از دست دادند.
اتفاقات پس از جنگ داخلی
کنگرهی ایالات متحده در فوریهی ۱۸۶۳ لایحهی بانک ملی را تصویب کرد. این لایحه نظامی ملی را به وجود آورد که بانکهای ملی در آن اسکناسهایی را که توسط متحدان ایالات متحده پشتیبانی میشد، منتشر کردند. خزانهداری هم برای خارج کردن اسکناسهای در گردش اقدام کرد و در نتیجه اسکناسهای بانک ملی به تنها ارز موجود تبدیل شدند.
در طول این دوره سازندگی، بحثهای زیادی درمورد استاندارد دوفلزی وجود داشت. برخی موافق وجود نقره برای پشتیبانی از دلار و برخی دیگر هم موافق طلا بودند. این بحثها در سال ۱۹۰۰ که لایجهی استاندارد طلا تصویب شد به اتمام رسید و طلا به تنها پشتیبان دلار تبدیل شد. این یعنی میتوانید پول کاغذی خود را داشته باشید و آن را با طلا معاوضه کنید. بانک مرکزی فدرال رزرو در سال ۱۹۱۳ ساخته شد و سکان اقتصاد با دادن کنترل عرضهی پول و نرخ سود وامها به دست آن داده شد.
پول چیست؟
آن دو چیزی که در نمک، پنیر و کاکائو مشترک است چیست؟ ۱. خوردنی هستند، ۲. صدها سال به عنوان ارز مورد استفاده قرار گرفتهاند.
نمک در قرون وسطی وسیلهی معامله در شرق آفریقا بوده است. قوم آزتک (Aztec) از دانههای کاکائو که از طلا هم باارزشتر بودند استفاده میکردند. بانک کردیتو امیلیانو (Credito Emiliano) در ایتالیا از سال ۱۹۵۳ اجازه داد تا از پنیر پارمیجیانا (Parmigiana) به عنوان وثیقه استفاده شود.
مردم در چین، تبت و مغولستان از بستههای چای به عنوان ارز استفاده میکردند که تا پیش از جنگ جهانی دوم، در صربستان هنوز به عنوان ارز رواج داشتند و برخی چای را به سکه ترجیح میدادند.
اگرچه بستههای چای در دورهی سانگ در چین (حدود سال ۹۷۰ میلادی) رواج داشتند اما اکنون در پکن یا شانگهای آن را فقط میتوان به عنوان نوشیدنی دم کرد.

همین اتفاق هم برای پنیر، دانههای قهوه و حتی طلا افتاده است. این اشیا که به عنوان ارز استفاده میشدند هیچ تغییری نکردهاند اما ارزش آنها تغییر کرده است. مثلا طلا هیچ ارزش ذاتیای ندارد، تنها ما هستیم که به آن ارزش میدهیم و با بالا و پایین رفتن عرضه و تقاضای طلا، ارزش آن هم مانند سایر اجناس تغییر میکند.
پس پول چیست؟
اسکناسهایی مانند ۱۰ هزار تومانی که امروزه از آن استفاده میکنیم اگرچه ارزش ذاتی ندارد اما به عنوان وسیله معامله شناخته میشوند. وقتی به رستورانی میروید و غذایی میخرید، هم شما و هم فروشنده توافق کردهاید که یک اسکناس یک ارزش مشخص دارد.
پیش از اینکه ارزها به وجود بیایند مردم باید برای معامله اجناس یا خدمات، معامله کالا به کالا میکردند.
مثلا کشاورزی را در نظر بگیرید که مقدار زیادی برنج دارد اما گوشت ندارد. او برای به دست آوردن گوشت باید کسی را پیدا کند که گوشت دارد و برنج ندارد و با او پیش از انجام معامله توافق کند. با این حال این نوع از معامله کارایی ندارد و خرید و فروش اجناس و خدمات با پول آسانتر است.
اما چه چیزی ارزش یک اسکناس را تعیین میکند؟
ارزها سالها به قانون استاندارد طلا وابسته بودند، یعنی ارزش اسکناس وابسته به ذخایر طلای دولتها بود و هر کدام میتوانستند با دیگری به مقدار مشخص و ثابت معاوضه شوند. مثلا اگر شما ۱۰۰۰ دلار داشتید میتوانستید به بانک فدرال رزرو بروید و در عوض یک انس طلا بگیرید.
کشورها برای ارزش دادن به ارزهای خود شروع به برداشتن استاندارد طلا کردند. بریتانیا در سال ۱۹۳۱ و ایالات متحده هم اندکی پس از آن این کار را انجام دادند. دلیل آن هم نایاب بودن طلا و پایین رفتن کفه تقاضا در مقابل مقدار اندک عرضه بود.
امروزه عرضه، تقاضا و باور مردم به دولتها بنیان ارزش ارزهاست. اقتصادهای قویتر معمولا نرخ تبادل بهتری برای ارزهای خود دارند و بالعکس. اگر هم اصلاح یا سقوطی اتفاق بیافتد ارزش آن ارز کاهش خواهد یافت.
آیا پول سرمایه است؟
پیشتر هم گفته بودیم که پول به خودی خود یک سرمایه نیست. پول برای خرید اجناس مورد استفاده قرار میگیرد و سرمایه به صورت طولانی مدت برای ایجاد سود و ثروت به کار گرفته میشود.
این یعنی اسکناسهایی که به دست میآوریم، خرج میکنیم و نگه میداریم سرمایه نیستد، بلکه تنها یک وسیله آسان برای معامله است. حتی اگر ۱ میلیون دلار داشته باشید اما در یک جزیره دورافتاده تنها باشید، آن پول بلااستفاده است چون نمیتوانید برای هیچ چیزی از آن استفاده کنید، مگر اینکه آن را بسوزانید و خودتان را گرم کنید.
بنابراین چاپ اسکناس منجر به شکوفایی اقتصاد نمیشود، بلکه باعث بی باوری به دولت و سقوط ارزش پول آن میشود.
چه چیزی نشاندهنده کم یا زیاد بودن پول درگردش است؟ پاسخ قیمت مصرفکننده، یعنی قیمت اجناس و خدمات (غذا، سلامت، اجناس لوکس و …) است.
مثلا ژاپنیها را در نظر بگیرید که در جنگ جهانی دوم سنگاپور را اشغال کردند. دولت ژاپن برنامه داشت تا اسکناسهای پیشین بریتانیایی را با اسکناسهای جدید خود جایگزین کند. در آن زمان اجناس گران شدند و ژاپنیها تلاش کردند تا این گرانی را با چاپ پول بیشتر جبران کنند. با این حال سکهها بیارزش و بیارزشتر شدند.
از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ پول درگردش از ۱۲۰ میلیون دلار به ۴۰۰۰ میلیون دلار رسید و در همین زمان قیمت غذا ۱۶۰ برابر شد.
کشورها چگونه ثروتمند میشوند؟
کشورهایی که میخواهند ثروتمند شوند باید اجناس و خدمات خود را با کیفیت و کمیت بیشتر تولید کنند، نه اینکه فقط اسکناس چاپ کنند. اگر خروجیها سقوط کنند، کل پول پمپاژ شده در گردش هم نمیتواند تغییری در وضعیت آن ایجاد کند.
حرف آخر
نسبت به زمانی که صدف و پوست به عنوان پول استفاده میشدند، تغییر زیادی در وضعیت پول به وجود آمده است اما کاربرد اصلی آن هنوز تغییر نکرده است. پول فارغ از اینکه چه شکلی داشته باشد، ابزاری برای معامله اجناس و خدمات است و با سریعتر کردن فرایند معاملات، به اقتصاد امکان رشد بیشتری میدهد.
عالی بود ممنون از اطلاعاتتون خوشحال میشم اطلاعات دیگه ایی هم بذارید در مورد پول.
اصلا توضیحات قابل قبولی نبود . معلوم نیست چرا یک شبه ارزش پول کشور یک چهارم میشه . بعد چند ماه همینطوری الکی بالا پایین میشه . فقط واسه ایران اینطوریه . تو این توضیحات نمیشد دلیل افت و خیز ارزش پول رو فهمید
این مطلب که می فرمایید در متن تا حدی ارائه شده ولی در به روزرسانی مطلب اضافه میشود .ممنون از نکته ای که اشاره کردید البته در شبکه های اجتماعی هم بهش می پردازیم