نظریه جاذبه در علم اقتصاد
نظریه جاذبه (gravity theory) در علوم اقتصادی به این موضوع میپردازد که چگونه تجارت بینالمللی تحت تاثیر مواردی همچون مجاورت جغرافیایی، اندازه اقتصادی کشورهای مربوطه و تشابهات در سلایق مصرفکنندگان و توسعه اقتصادی قرار میگیرد.
نظریه جاذبه در تجارت از این قرار است که یک اقتصاد با همسایگان و اقتصادهایی وارد تجارت میشود که از نظر جغرافیایی به آن نزدیکتر است و از نظر اندازه، سلایق فرهنگی و توسعهیافتگی مشابه هم هستند. این قانون بر قانون جاذبه نیوتون استوار است، به این صورت که نیروی ربایش گرانشی میان اجسام، نسبت مستقیم با جرم اجسام و نسبت معکوس با فاصله میان آنها دارد.
این مدل در دهه ۱۹۶۰ توسط ژان تینبرگن (Jan Tinbergen) هلندی، برنده جایزه نوبل توسعه پیدا کرد. نتایج تجربی این مدل بر خلاف بنیان نظری ضعیف آن، بسیار قوی بودند و مطالعات زیادی نشان داد که کشورها به معامله و تجارت با کشورهای همکیش و همسان خود مانند اتحادیه اروپا، جنوب شرقی آسیا و آمریکای شمالی تمایل دارند.
با این حال این تنها بخشی از معادله تجارت است و مزیتهای نسبی ریکاردین (Ricardian comparative advantage) و عوامل دربرگیرندۀ آن، توضیح میدهد که چرا بین کشورهایی که «جاذبۀ ربایشی» کمی دارند و در فاصلۀ دوری از هم قرار دارند، در اموری مانند واردات مواد خام و تولیدات ارزان مراودات تجاری برقرار میشود.
برخی اقتصاددانان بر این باورند که نظریه جاذبه از نظر تئوری ضعیف است و جهانی شدن (globalization)، الگوی قدیمی تجارت با همسایههای نزدیک را از بین خواهد برد و اقتصادی جهانیتر را جایگزین آن خواهد کرد.
عوامل تعیین کننده در مراودات تجاری دوطرفه در نظریه جاذبه
- اندازۀ اقتصادها. احتمال برقراری مراودات تجاری در میان اقتصادهایی با اندازۀ یکسان بیشتر است.
- مجاورت جغرافیایی. کشورهای نزدیک به هم هزینههای حمل و نقل کم، آداب و رسوم مشابه و آشنایی بیشتری به هم دارند. بیشترین میزان مجاورت جغرافیایی در مرزهای مشترک میباشد.
- تاریخ مشترک. برای مثال، پیوندهای استعماری علت مراودات تجاری پس از جنگ بین بریتانیا و کشورهای مشترکالمنافع (commonwealth) است.
- شباهتهای زبانی. این شباهتها پیوندهای تجاری را محکم میسازد. برقراری ارتباط با زبان مشابه آسانتر است و احتمال وجود عوامل فرهنگی مشترک بیشتر است.
- منظقه زمانی مشترک.
- شباهت در سلایق مصرفکننده. کشوری که سطوح بالای آموزش و فناوری را دارد، محصولات و خدماتی با فناوری پیشرفته و ارزش افزوده بالا تولید میکنند و احتمال تجارت با کشورهای دارای سرانه تولید ناخالص داخلی (GPD) مشابه زیاد است. به همین خاطر فروش خدمات پیشرفته مالی و خدمات پیشرفته حوزه فناوری اطلاعات (IT) به کشورهای درحال توسعه در آفریقا کار دشواری است.
مضامین نظریه جاذبه

- هرچه کشورها دورتر از هم باشند، احتمال معامله بین آنان کمتر است. این نظریه بیان میکند که اقتصادی مثل بریتانیا، به سمت کشورهای همسایه اروپایی کشیده میشود نه جنوب شرق آسیا. به عنوان مثال طبق نوشته سایت اکونومیست، تنها ۲ درصد از صادرات بریتانیا به هند میرود که جمعیتی معادل ۱.۳ میلیارد نفر دارد؛ در حالی که صادرات بریتانیا به بلژیک با جمعیت ۱۱ میلیون نفری بیشتر است.
- این نظریه عنوان میکند که اگر بریتانیا پس از خروج از اتحادیه اروپا سعی کند اتحادیه اروپا را با یک پیمان تجاری غیر از آن جایگزین کند، شاید دچار مشکل شود چون بهینهترین تجارت، تجارت با کشورهای همسایه است.
- مزیت نسبی محدودیتهایی را اعمال میکند. مزیت نسبی میگوید که کشورهای مختلف در تولید محصولات مختلف باید به تخصص برسند؛ یعنی کشورهایی که با هم تفاوت دارند جذب هم میشوند، اما از طرف دیگر نظریه جاذبه میگوید که کشورهای مشابه دارای مزیتهایی برای برقراری مراودات تجاری با یکدیگر هستند.
نظریۀ مزیت نسبی و سادۀ ریکاردی ناقص است؛ فرایند تجارت بینالملل دقیقتر و ظریفتر از این است و هزینههای قابلرویت و غیرقابلرویتی دارد.
پول کروگمن (Paul Krugman) در مقالهای تحت عنوان «جاذبه» در روزنامه نیویورک تایمز
- نظریه جدید تجارت بر این باور است که رقابت انحصاری برای تعیین معامله مهم است. شرکتهای تولیدکننده در محصولات مختلفی تخصص پیدا میکنند تا محصولات مشابهی تولید کنند. بنابراین، میتوانیم تجارت دوطرفه لباس را شاهد باشیم. به عنوان مثال، بریتانیا لباسهای مارک پل اسمیت را صادر و لباسهای مارک گوچی را از ایتالیا وارد میکند. نظریه ریکاردی با گفتن این نکته که ایتالیا در تولید لباس تخصص دارد کار را ساده میکند اما آنچه در واقع رخ میدهد این است که کشورها در برندهای مختلف متخصص شوند و بر سر کیفیت و قیمت رقابت کنند.
- مدل تجاری هکشر-اولین (The Heckscher-Ohlin model of trade)، بر نظریۀ مزیت نسبی استوار است و عنوان میکند که کشورها در تولید محصولاتی تخصص پیدا میکنند که عوامل تولیدی ارزان و فراوان مانند نیروی کار ارزان یا مواد خام فراوان برای تولید آن در اختیار داشته باشند.
انتقادات وارد به نظریه جاذبه
- اگرچه پشتیبانی تجربی برای این نظریه وجود دارد، اما این ارتباطات نزدیک لزوماً ناشی از فرایند علت و معلولی مستقیم نیست بلکه میتواند ناشی از اتفاق بوده باشد.
- فاصله جغرافیایی میتواند به دلیل بهبود حمل و نقل، ارتباطات و اینترنت اهمیت کمتری داشته باشد.
- فاصله جغرافیایی برای خدمات غیرملموس (intangible services) کمتر اهمیت دارد. خدمات غیرملموس یکی از بخشهای رو به رشد اقتصاد است.
- در سالهای اخیر، سریعترین اقتصادها از نظر نرخ رشد در جنوب شرق آسیا (چین و هند) قرار دارند که چشمانداز وسیعتری برای رشد تجارت در بریتانیا نسبت به اروپا دارند.
نتیجه
تجارت بینالملل پیچیدهتر و ظریفتر از نظریه ساده مزیت نسبی است. البته این به معنای غلط بودن کامل مزیت نسبی ریکاردی نیست. توجیه نظری برای آن وجود دارد و برخی مراودات تجاری را نیز توضیح میدهد، اما در دنیای واقعی، تاثیرات جاذبهای نقش مهمی را ایفا میکنند و نتایج تجربی قوی نیز از آن پشتیبان میکنند. جهانی شدن و چیره شدن روزافزون فناوری اطلاعات بر اقتصاد، میتواند گرههای جاذبه را گسسته کند اما در ین صورت نیز مزایای زیادی در تجارت با کشورهای نزدیک و همسایه با شباهتهای اجتماعی و فرهنگی وجود دارد.